پيوندها
نويسندگان EvreythinG از چی بگم برات ؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من در آد ؟ جز یه کاغذ سفید پاره ؟ خب آره رفیق تقلب توشه ولی با خودکار سفید! جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : negin
خدا خر را آفرید و به اوگفت:
تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا!من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد خدا سگ را آفرید و به او گفت: به ادامه مطلب برید ادامه مطلب ... دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : negin
|